بهروز مرد میانسالی است که به ایران می آید تا بتواند تابلویی که پدرش درباره آن سخن گفته را بیابد و زندگی خود را تغییر دهد اما…

روایتی تاریخی که بخشی از دلاوری‌ها و پایمردی‌های ستارخان، دوستان و هم پیمانان او را نیز به تصویر می کشد ...

دو طایفه ترکمن یکی در کار اسب و دیگری در کار گندم، بعد از سال ها نزاع و درگیری خونین تصمیم به مصالحه می گیرند و دو جوان از این دو طایفه که پدرهایشان به دست هم کشته شده اند با هم وصلت می کنند و …

خانواده آقا محمود با تصمیم ناگهانی سعید،پسر کوچک خانواده مبنی بر مهاجرت کردن بی خبر دچار مشکلاتی می شوند. حالا محمود پدر پیر خانواده باید دوری فرزند محبوبش را تحمل کند.

داستان شب عید به طور کامل در شهر مشهد می‌گذرد و قصه‌های زائران مختلفی را روایت می‌کند که هر کدام با حاجت و نیتی در شب عید و آستانه تعطیلات نوروز، خودشان را تا مشهد و حرم نورانی امام رضا(ع) رسانده‌اند و شب عید، روایت‌ قصه‌های این افراد است. این سریال به صورت اپیزودیک است اما هر کدامشان با دیگری ارتباط پیوسته‌ای دارند، بنابراین قسمت‌های مختلف این مجموعه را نمی‌توان مستقل و جدا از هم دانست.

داستان زندگی زنی میانسال به نام مارال است که زندگی پر ماجرا و سختی را پشت سر گذاشته و با تکیه بر قدرت اراده اش توانسته خود و خانواده اش را به آرامش و آسایش برساند. اما برملا شدن رازی، این آرامش را از او سلب کرده و زندگی اش را دوباره دچار تلاطم بزرگی می‌کند. او در می‌یابد تمام کسانی که عاشقش بوده و دوستش داشته‌اند، جنایات بزرگی در حق او مرتکب شده‌اند. پس تصمیم می‌گیرد برای به دست آوردن هر آنچه که به ناحق از او گرفته شده، بجنگد.

مشکلاتی که افراد این قصه را درگیر خود میکند اما بیشتر از همه بولد بودن نقش حامد وپاکی و صداقتش مورد توجه همه بینندگان قرار گرقته است..لیلا و حامد عاشق همدیگر هستند، عشقی مانند قصه ها، بعد از فوت حامد، پدر حامد سعی در گرفتن حضانت بچه حامد از لیلا میکند و لیلا نیز در غم و فراق حامد و البته نبود تحمل جدایی فرزند حسابی گیج و بهم ریخته اش میکند، بنظر میرسد قصه کمی به سریال ستایش است اما با کمی چاشنی بروز بودن و درگیر ماجراهای مختلف شدن پدر لیلا ...

داستان سریال آرماندو پسر خوش قلب و مهربانی است که تمام تلاش و سعی خود را میکند تا مشکلات خواهر و فرزندان خواهرش را حل و برطرف کند ولی برای اینکه بتواند این کارها را بکند یک مسیر سخت و پیچیده ای را باید طی کند که این مسیر سخت و نفس گیر است، باید ببیند میتواند با اینهمه مشکلات کنار بیاید یا خیر ...

این فصل داستان پنج خانواده را روایت می‌کند که به دلایلی مجبور می‌شوند سه ماه در یک خانه با یکدیگر زندگی کنند. این پنج خانواده پیش از این هیچ آشنایی با یکدیگر نداشته‌اند و در یک روز، بنا به اتفاقی، مجبور می‌شوند با هم زندگی کنند. این خانواده‌ها همگی واحدهای آپارتمانی را پیش خرید کردند و وقتی مورد کلاهبرداری قرار می‌گیرند چون جایی برای سکونت ندارند از مشیری که سازنده خانه‌ها بوده می‌خواهند تا خانه خود را در اختیار این افراد قرار دهند و او هم با توجه به درخواست قاضی موافقت می‌کند ...